🌨️🎀vlover

🌨️🎀vlover

اینجا پارت های رمان هام آپ میشن🎀🐻

ژولیتا📎🧁P2

V lover V lover V lover · 1401/1/30 00:06 ·

××یونا××حوصلم بد جور سر رفته بود هیچ کاری برای انجان دادن نداشتم طی یک تصمیم ناگهانی دوباره کاغذوقلم برداشتم و نوشتم حرف بزن میدونم الان دوست داری با یه نفر حرف بزنی بگو من شنونده خوبی هستم کاغذ رو تا کردم و انداختم تو ماشین یه ربع منتظر شدم ولی خبری نشد اه پسره ی گند دماغ اصلا نگو،بزار همشون تو دلت بمونه غمباد بگیری بترکی مثل بادکنک ××تهیونگ ×× یه ربع بیست دقیقه گذشته بود که دوباره یه کاغذ افتاد تو ماشین حرصم گرفت دختره ی پررو وقتی جواب نمیدم یعنی نمیخوام جوابتو بدم دیگه آدم هم انقدر کنه؟خواستم بیخیالش شم که به نظرم راه خوبی واسه بیرون اومدن از افکارم اومد خم شدم و کاغذو برداشتم حرف بزن میدونم الان دوست داری با یه نفر حرف بزنی بگو من شنونده خوبی هستم این چی میگه؟از کجا انقدر به حرفاش مطمئنه؟ولی یه حس ته دلم بهم میگفت میتونی بهش اعتماد کنی یه ذره این پا اون پا کردم ولی بلاخره به راننده گفتم ××تهیونگ××میشه یه کاغذ خودکار بهم بدی؟راننده یکم باتعجب نگام کرد ولی بعدش سریع از تو داشبورد یه کاغذ و خودکار در اورد و گرفت سمتم ازش گرفتم یه تیکه کاغذ کندم و روش نوشتم ازکجا باید شروع کنم؟غم هام خیلی زیاده تا کردمش و انداختم تو ماشین بغلی 🍓🍓🍓 ××یونا××دیگه کلا از این پسره نا امید شدم واسه خودم سوت میزدم و با ناخونام که خیلی بلند شده بود ور میرفتم حوصله ی ناخونای بلند رو نداشتم باید هر چه زودتر کوتاهش کنم تو خیالاتم غرق بودم که حس کردم یه چیزی افتاد توماشین سریع سیخ نشستم و دیدم بله بلاخره جواب داد کاغذ و باز کردمو نوشتش رو خوندم یعنی چی که از کدوم غم باید شروع کنم؟هر کس واسه خودش مشکلی داره دیگه دیوونه یه کاغذ برداشتم و روش نوشتم اول اسمتو بگو کامل خودتو معرفی کن من خودم اسمم یوناست نوزده سالمه همین امروز آخرین امتحانمو دادم و دبیرستانو تموم کردم به زودیم میرم دانشگاه ××تهیونگ××به5 دقیقه نکشید که یه کاغذ دیگه افتاد تو ماشین الان این میخواست واسش درد و دل کنم یا میخواست آمار بگیره؟یه پوفی کردم و نوشتم اسمم تهیونگه ۲۶ سالمه و دانشجو بودم البته دانشگاهو ول کردم نپرس چرا که جوابتو نمیدم کاغذو انداختم تو ماشین بغلی دختره به 2 دقیقه نکشیده جواب داد ××یونا×× خب میتونم بپرسم چی شده که انقدر غمگینی؟قیافت داد میزنه تمیز 2،3 ساعت گریه کردی دوست نداشتم کسی بفهمه گریه کردم ولی چشمام ناخوداگاه لوم داده بود یه نفس عمیق کشیدم از اول شروع کردم و نوشتم همه چیو نمیدونم چرا اینارو براش نوشتم من اصلا اونو نمیشناسم ولی یه حسی بهم میگفت که میتونم بهش اعتماد کنم ارزششو داره از یه طرف دیگه هم انگار دوست داشتم با یه نفر حرف بزنم تا شاید از بار غم هام کم بشه امتحانش مجانیه چرا از این فرصت استفاده نکنم کاغذو انداختم و منتظر جواب شدم 💖💖💖💖💖💖 ××یونا××بعد تقريبا ۵ دقيقه يه کاغذ افتاد تو ماشين عين جت پريدم سرش وقتي نوشتش رو خوندم دلم رسما جوش اومد و سر رفت اونم چه سر رفتنی قلبم درد گرفت اون خیلی جوونه اخه یه نفر چقدر میتونه مشکل و بدبختی داشته باشه ××تهیونگ××من اين حرفا رو واسه ترحم نميزنم فقط خواستم با يه نفر حرف زده باشم تا شاید حالم بهتر بشه وقتی تازه وارد دانشگاه شده بودم بيشتر دخترا بخاطر پول و قيافم دنبالم بودن من پسر محبوب دانشگاه بودم دیدی تو این کیدراما ها همیشه یه پسره هست همه دخترا براش غش و ضعف میرن منم تقریبا یه همچین مدلی بودم کلا پسری بودم که دوست داشتم دخترا بيوفتن دنبالم و ازاين که اين همه دختر دنبالم بودن احساس غرور ميکردم بين اين همه دختر يه دختر بود که با همه فرق داشت اسمش میا بود( منم هر وقت کمبود اسم دارم از این اسم استفاده میکنم یه اسمی پیشنهاد بدید مردم از کمبود اسم همش اسم همه رو میزارم میا😹) میا بر خلاف بقيه باهام کل مينداخت و ضايعم ميکرد اوايل اصلا ازش خوشم نميومد ولی با گذشت زمان بدون اينکه بفهمم چی شد متوجه شدم نمیتونم دیگه بدون اون بدون دیدنش بدون حرف زدن باهاش زندگی کنم من واقعا ع.اش.ق شده بودم تو دانشگاه همه بهمون حسودی ميکردن ما خیلی همديگه رو د.وس.ت داشتیم همه چی خوب پيش ميرفت یه روز زمستونی یادمه اون روز قرمز پوشیده بود توی شانلزیزه پاریس بهش یه گردنبند دادم به نشونه ی ع.شقی که بینمونه میخواستم همه بدونن اون مال منه میدونی توی کره همه دیر به ازدواج یا نامزدی فکر میکنن وقتی برگشتیم کره تصیمیم رو به صورت جدی گرفتم برای پیدا کردن یه ح.لقه خاص تمام کره رو گشتم اوایل بهار بود که بعد از اینکه حسابی خودمو اماده کردم ازش خواستم باهم بریم نامسان تا بتونم بالاخره بعد از این همه مدت بهش بگم که میخوام تا ابد پیشم بمونه بردمش روی یه پل نزدیک به نامسان مسئول اونجا بهم گفته بود که پل در حال تعمیره و خیلی خطرناکه و...ولی من من قبول نکردم و مثل احمقا اون دخترو برداشتم بردم دقیقا وسط اون پل مجبورش کردم چشماشو ببنده و به نرده ها تکیه بده از هیجان قلبم اروم و قرار نداشت انگار که بخواد از سینه ام بزنه بیرون مثل دیوونه ها سر خوش خندیدم و گفتم سوپرایززز ع.ش.قم میخوای که........ و بعد صدای جیغش رو شنیدم روبه روم خالی بود نرده ها کنده شده بودن هیچ وقت نتونستم جمله مو کامل کنم نتونستم ازش بخوام که باهام ا.ز.د.و.ا.ج کنه از اون شب به بعد من موندم و تنهاییام اب میا رو با خودش برد اونم روح منو کند و با خودش برد الان ح.ل.قه ای که براش خریدم به جای اینکه توی انگشتای اون باشه توی دست منه چون برای دستم تنگه همیشه حسش میکنم درست مثل جای خالیش توی زندگیم به جای خندیدن توی ع.ر.سیم توی مراسم میا گریه کردم من هیچ وقت نتونستم اون لباس عروسیو که با ذوق درموردش حرف میزد و میگفت میخواد وقتی ا.ز.دواج کنه لباس پف دار بپوشه براش بخرم ( یا خدا چقدر غمگین شد😹

××یونا×× براي بار دوم نوشته رو خوندم و اشک ريختم برگه ای که از اشکاي تهیونگ نم دار شده بود با اشکاي من کاملا خيس شد چقدر قلبش شکسته با هیچی نمیشه چسبوندش چطوری میخواد دووم بیاره ××تهیونگ××يه20 دقيقه گذشت ولي خبري نشد حدس ميزدم کی دوست داره داستان زندگی یه ادم بدبختو گوش بده بیشتر آدمای اطرافم همینطورن فقط بخاطر منافع خودشون کنارت میمونن ××یونا×× اشکامو پاک کردم و کاغذو تا کردم میخواستم ببرم بندازم تو ماشین بغلی که برگشتم و یه دور دیگه خوندمش نمیخواستم یه نوشته ی اشتباه باعث ناراحتیش شه و دیگه باهام حرف نزنه یه بار دیگه واسه خودم خوندمش ××یونا×× میدونم شاید نتونی باور کنی ولی من درکت میکنم باور کن من بهت کمک میکنم تهیونگ نباید زیاد بهش فکر کنی چون فقط خودتو ناراحت میکنی درضمن من اعتقاد دارم روح کسانی که دوسشون داشتیم و از دستشون دادیم همیشه کنارمونه پس با این کارت ناراحتش میکنی تو باید بجای میا زندگی کنی و من میدونم که میتونی کاغذ و تا کردم و انداختم تو ماشین و عین این خرهایی که یونجشونو ازش گرفتن غمبرک زدم کنج ماشین اشکم در اومد صورتم خیس بود یکی محکم زدم فرق سرم و با خودم گفتم هوی چته پارک یونا تو که اینجوری نبودی تو الان باید قوی باشی اگه اینجوری آبغوره بگیری پسره میره خودشو میکشه که الان باید شادش کنی و از این فکرا درش بیاری آره تو میتونی من میتونم من موفق میشم به من میگن پارک یونااا من...آخ چقدر گشنمه(این منم در شرایط حساس 😂) (نظرتو برام بنویس همین و بای🧚 💃)

ژولیتا🧁📎P1

V lover V lover V lover · 1401/1/30 00:00 ·

برای اینکه راحت متوجه بشید کدوم شخصیت داره حرف میزنه کنار اسمشون ضبدر میزارم مثلا وقتی میزارم ××تهیونگ×× یعنی ته داره حرف میزنه اسم مادر و پدر یونا سوهیونگ و جیهو و اسم پدر و مادر تهیونگ سولار و سوهو خب همین) 🍓🍓🍓🍓🍓🍓 ××یونا××اوفی کردم و به صندلیم تکیه دادم الهی همتون از دم اسهال بگیرید ایزیلایف ببندید به خودتون امید وارم برید زیر تریلی گوشت قل قلی بشید پد صگای ایزیلایف پوش(توی داستان قبلیم یه گلابی و تیتاب گیر داده بودم این دفعه به ایزیلایف گیر دادم😹) چرا نمیمیرید پس اگه دستم بیوفتید از سقف آویزونتون میکنم فکر میکنم دیگه کس دیگه ای نمونده که تکیه های قشنگمو بهش نچسبونده باشم از مدیر مدرسه و معلمای گرامی تا مراقب هایی که بسان سگان شکاری بالا سرمون کشیک میدادن و منتظر بودن جم بخوریم تا از هستی صغتمون کنن ××بابا×× یونا به خودت مسلط باش یه نفس عمیق بکش اصلا مگه نگفتی امتحانای اخر سالو قبول شدی اون که سگ درصد ولی اهه نمیتونم میخوام همه شونو به رگبار ببندم میخوام مدرسه مونو آتیش بزنم اصلا ××مامان×× یونا الان که دیگه فارغ التحصیل شدی و به زودی میری دانشگاه دیگه خودتو درگیر این چیزا نکن دستامو تو هوا بهم کوبیدم عه راست میگیا ننه مامان از داخل ایینه کفششو بهم نشون داد و گفت ××مامان××پدصگ مگه نگفتم به من نگو ننه من سوهیونگ جونم لبخند ژکوندی زدم ××مامان×× پس چرا ماشینا حرکت نمیکنن پوسیدیم اینجا ××بابا×× چمیدونم مامان چشم غره ای بهش رفت و گفت ××مامان××پاهات که چلاغ نیست نمیتونی بری ببینی چیشده بیا دوباره دعواشون شد الان مثل خروس جنگی میپرن بهم سوهیونگ مایتابه در مقابل جیهو البته تو خونه ی ما یک قانون وجود داشت اولین قانون خانواده پارک همیشه حق با سوهیونگه یا مجبوری بگی حق با سوهیونگه یا سوهیونگ خودش بهت میفهمونه که حق با سوهیونگه ××بابا××خیلی خب باشه تسلیمم مامان با یه نگاه پیروز مندانه نگاهش کرد بابا هم سریع مثل میگ میگ از ماشین پیاده شد و غیبش زد انگشتام درد میکنه انقدر سوال حل کردم امید وارم بمیرید همه از دستتون خلاص بشن ××بابا××حسابی بد شانسی آوردیم انگار تصادف شده فعلا نمیتونیم جایی بریم ××مامان×× قرار بود زود برسیم خونه چون میخواستم برای فارق التحصیلی یونا واسش کیمچی بپزم مامان بیخیال زیاد گرسنه نیستم ××بابا××اگه گرسنه شدی اون طرف خیابون یه کافه هست اصلا چطوره تا راه باز میشه بریم اونجا سوهیونگ یونا بلند شید ببینم ××یونا×× نه من نمیام ××بابا×× خیلی خب عالیه همسر عزیزم بزن بریم ××مامان×× یونا مطمئنی؟ اره اصلا درست نیست مزاحم دوتا کفتر عاشق بشم با این حرفم مامان یه چیزی زیر لب گفت که نفهمیدم ولش کن بعدا میفهمم 🍓🍓🍓🍓 چقدر گرمه همونجور که دراز کشیده بودم با پام پنجره رو کشیدم پایین عجب هوای گندیه آه آه همونجور که سوت میزدم چشمم خورد به ماشین بغلی یه پورشه مشکی یه سوتی زدم ورفتم لب پنجره تا ببینم توش چه خبره آخه همیشه تجربه ثابت کرده هر چی ماشین عروسکتر باشه راننده میمونترها این ماشینه چرا شیشه هاش دودیه؟وای نه من میمیرم از فوضولی من میخوام ببینم تو ماشین چه خبره! شیشه رو تا ته کشیدم پایین و از پنجره آویزون شدم.چهارزانو رو صندلی بودم و شکمم رو لبه ی پنجره بودو خودمم عین این میمونای دست دراز آویزون بودم وتمام سعیم رو میکردم که یه چیزی ببینم ولی دریغ از یه سایه! حالا چی میشد شیشه ها رو دودی نمیکردی که ملت اینجوری از فوضولی نمیرن؟اه آخ جون شیششو یه ذره داد پایین البته شیشه ی عقب بوداولی از همونجا هم میشد رانندشو دید زد.یه مرد میانسال بود که کت شلوار تنش بود و یه کلاهم سرش بود شبیه کلاه خلبانا ا این که لباس راننده ها تنشه پس صاحب ماشین کوش؟همونجور که سعی داشتم تو ماشینو دید بزنم تو ماشین یه دست رفت بالا،مثله اینکه طرف دستشو از رو پاش برداشت کرد تو دماغش پس کلش کو؟ حتما سرشو تکیه داده به صندلیش یه خورده اومدم اینورتر تا راحتتر ببینمش یا حضرت کرگدن این پسره چرا این شکلیه بیچاره انگار از تیمارستان فرار کرده بود زیر چشماش پف کرده بود و حسابی قرمز بود، چشماش انقدر ریز شده بود که اصلا نمیشد تشخیص داد که چه رنگیه موهاش عین این بیابونیایه حموم ندیده بود ولی معلوم بود اینقدراهم وضعش داغون نیست یه دستی به سر و صورتش میکشید قابل تحمل میشدحاضر بودم خودمو به آب و آتیش بزنم تا بفهمم چشه که اینطوری داغونه تو یه لحضه ذهنم جرقه زد پریدم طرف کیفم و یه قلم وکاغذ برداشتم .یه تیکه کاغذ کندم و روش نوشتم سلام چته؟چرا انقدر ناراحتی؟کاغذ و تا کردم و رفتم دم پنجره دوباره آویزون شدم و کاغذ رو به سختی انداختم تو ماشین بعدش عین بز زل زدم به پسره ناکس حتی به خودش زحمتم نداد که چشمشو بچرخونه یه دید بزنه ببینه کیه یه یه ربعی منتظر نگاش کردم که دیدم نه آقا خیال نداره جواب بده!به ظاهر بیخیال شدم و پهن شدم رو صندلی از فوضولی داشتم میمردم ولی اون پسری که من دیدم عمرا اگه تا فردا هم صبر کنم جواب بده ~~~~~~~~~~~~~~~×تهیونگ×× از اولین روزی که پا توی این دنیا گذاشتم مطمئن بودم که خیلی بدبختم اما این دیگه زیادی بود خدای من من دیگه تحمل ندارم ××جونگ کوک××هیونگ دیگه کافیه با گریه کردن نمیتونی چیزی رو درست کنی باید بریم خونه اینطوری مریض میشی اخه این چی از درد من میدونه؟مگه کسی اینجا هست که بتونه درکم کنه؟ ××سولار(مامان تهیونگه)×× تهیونگ زود باش بلند شو تا کی میخوای اینجا بشینی بیا بریم خونه باید استراحت کنی برگشتم و با چشمای بی جونم یه نگاه به صورت اشکی مامانم انداختم اونم مثل من بدجوری تحت فشاره بابا با صدای ارومی گفت ××سوهو(بابای تهیونگ)×× جونگ کوک بیا تهیونگو بلندش کنیم و ببریمش خونه اروم دستمو به معنی نمیخوام بالا آوردم و سعی مردم بلند بشم هنوز یه قدمم بر نداشته بودم که چشمام سیاهی رفت و با صورت روی زمین فرود اومدم علاوه بر درد وحشت ناکی که توی بینی ام پیچیده بود صدای جیغ مامانم توی گوشم پیچید ××سولار×× جونگ کوک سوهو زود زنگ بزنید آمبولانس تهیونگ چشماتو باز کن و در مقابل تمام جیغ و دادای مامان من مثل یه مجسمه روی زمین افتاده بودم و حتی ذره ای انرژی هم توی وجودم برای اینکه بتونم از سرجام بلند بشم هم حس نمیکردم جونگ کوک اومد سمتم و زیر شونه ی چپم و گرفت و بابا هم زیر شونه ی راستم رو گرفت و بلندم کردن ××سولار×× زود باشید میریم بیمارستان ××تهیونگ×× مامان من خوبم لازم نیست جایی بریم ××سولار×× ساکت باش داری خودتو میکشی وقتی یه نفر نه میخوابه نه میخوره نه چیزی مینوشه معلومه به همچین وضعی میوفته حتی اگه لازم باشه هفته ها توی بیمارستان بستریت میکنم تا زمانی که مطمئن بشم خوبی به دست باند پیچی شده ام اشاره کرد و ادامه داد ××سولار×× و دیگه به خودت صدمه نمیزنی پوزخندی زدم مامان حق داشت اون فقط میخواست پسرشو زنده نگه داره اما نمیدونست من خیلی وقته مردم فقط نمایشی نفس میکشم که البته به زودی این موردم حلش میکنم البته برای سومین باره که میخوام تلاشمو بکنم امید وارم این بار دیگه به آرزوم برسم ××سوهو×× سولار اروم باش میبینی که حتی یه قطره خونم از دماغش نیومده ما تهیونگو با راننده میفرستیم خونه خودمونم با ماشین من میریم خودم رانندگی میکنم به ایمی میگم حواسش به تهیونگ باشه و چشم ازش بر نداره توی خونه تا دوباره به سرش نزنه کاری کنه و با کوچیک ترین مشکلی فوری دکتر جانگ رو خبر میکنیم با این حرف مامان سرشو تکون داد اروم باشه ای گفت وقتی رسیدیم به ماشین مامان اروم گونه مو ب.وس.ی.د ××سولار××پسرم یکم دیگه توی خونه میبینمت لطفا دیوونه بازی در نیار باشه ای گفتم و یه لبخند فیک تحویل مامان دادم اون گناهی نداره بزار یکم دلش خوش بشه بابا با کمک جونگ کوک منو داخل ماشین نشوندن و بعد بابا به راننده گفت ××سوهو×× مستقیم برو خونه بدون توقف حواست به تهیونگ باشه اگه حالش بد شد فورا ببرش نزدیک ترین بیمارستان موقع پیاده شدن بهش کمک کن داخل ماشینم حواست بهش باشه ممکنه یهویی بیهوش بشه یا تشنج کنه در هارو هم قفل کن و حسابی حواست جمع باشه پوزخندی زدم امسال ۲۶ سالم میشه و پدرم میگه برام قفل کودک بزنن تا مبادا به در یا پنجره دست بزنم راننده هم حرفشو تایید کرد و راه افتاد خوشحال شدم که تو این موقعیت درکم کردن و گذاشتن تنها باشم اصلا حوصله ی نگاه های دلسوزانه ی بقیه رو نداشتم وسطای راه بود که ماشین ایستاد حوصله نداشتم از پنجره بیرونو نگاه کنم از تو آیینه زل زدم به راننده که موضوع رو گرفت و گفت ××راننده××آقا فکر کنم تصادف شده که انقدر ترافیک سنگینه من میرم یه نگاه بندازم نگامو ازش گرفتمو رفتم تو فکر نمیدونم چقدر گذشت که راننده خیس آب اومد تو ماشین و همونجور که با تکوندن لباساش سعی داشت از خیسیشون کم کنه گفت